غزل جوووونیغزل جوووونی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

(◕‿◕) غزل جون دردونه مامانی و بابایی (◕‿◕)

یه روز خوب پاییزی کنار دریا...

به نام خدا امروز که این مطلب و مینویسم دخترکم 1 سال و 5 ماه و 18 روزشه... دیروز جمعه رفتیم امامزاده ابراهیم و بعدش هم کنار دریا... خیلی خوش گذشت بعد از مدتها که هوا حسابی سرد بود و مارو خونه نشین کرده بود هوای آفتابی ِ دیروز حسابی بهمون چسبید ما هم از فرصت استفاده کردیم و زدیم بیرون و اما هنوز هم عکس گرفتن از این فسقلِ شیطون بلا خیلی سخته فقط چند تا عکس تونستم با هزااااااااار مکافات ازش بندازم...         دخترکم در حال زیارت تو امام زاده فرشته کوچولوی چادری ام دوستت دارم .... ...
22 آذر 1393
1174 14 25 ادامه مطلب

غزلکم در 16 ماهگی به روایت تصویر...

سلام به دختر نازنینم امروز آخرین روز از 16 ماهگی دخترمونه و میخوام عکس هایی از این ماه برای غزلکم به یادگار بزارم... اولین عکس برای اولین روزهای محرم امساله که تو حیاط پدر جون انداختیم این عکس ها هم خونه پدر جون با سارافونی که مامانی برا دخترش دوخته ... و امممممممممما بریم سراغ شیطنت های فسقل خانم... بالا رفتن از میز و عسلی ها شده کار هر روزه این شیطون بلا...   اینجا که دعواش کردم مثلا ناراحت  شده و ناز میریزه... بابایی برا دخترم صندلی خریده که راحتتر به درس و مشقش برسه... اسباب با...
4 آذر 1393
1917 17 27 ادامه مطلب
1