دعایت میکنم نازنین مادر
دعایت می کنم
روزی بفهمی ، گرچه دوری از خدا
اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت می کنم ، روزی دلت بی کینه باشد ،
بی حسد
با عشق
بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
شبانگاهی ، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی ، سینه ات را پر کند از نور
ببوسی سجده گاه خالق خود را
دعایت می کنم ،
روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالیت را پر کنی از حاجت و
با او بگویی :
بی تو این معنای بودن ، سخت بی معناست
دعایت می کنم وقتی به دریا می رسی
با موج ها ی آبی دریا ، برقص آیی
و از جنگل ، تو درس سبزی و رویش ، بیاموزی
بسان قاصدک ها ، با پیامی ،
نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی ،
بر تن عریان مسکینی ، بپوشانی
به کام پر عطش ،
یک جرعهی آبی ، بنوشانی
دعایت می کنم روزی بفهمی ،
در میان هستی بی انتها ،
باید تو می بودی
بیابی جای خود را ،
در میان نقشه دنیا...
دعایت میکنم نازنین مادر...
/**/