غزل جوووونیغزل جوووونی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

(◕‿◕) غزل جون دردونه مامانی و بابایی (◕‿◕)

Sorry

1396/6/5 5:36
187 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدای خوبم
امروز بی خوابی زده به سرم
نماز صبحمو خوندم و
بازم اومدم برات بنویسم
یه خاطره جالب برات بنویسم از sorry...
چند روز پیش بعد از تموم شدن کلاس زبان
رفتیم باهم یه دوری بزنیم و حال و هوا تازه کنیم
از کنار ایستگاه سواری ماشین های کرایه ای میگذشتیم...
راننده ها برای جلب توجه مسافرها
داد میکشیدن...
ساااااری..... سااااااری.... سااااااری...
یهو از من پرسیدی...
مامانی چرا این اقاها همشون متاسفن؟؟
من متوجه نشدم و ازت پرسیدم...
جانم مامان متوجه نشدم؟؟شما گفتی اخه همشون داد میکشن میگن متااااسفم....

)معنی sorry(
وااای خدای من .. نتونستم جلوی خنده ام و بگیرم
سعی کردم برات توضیح بدم مادر که اون
sorry با ساری فرق داره
ولی کلی توضیح و تفسیر من بی نتیجه بوده
و شما اخرش همونی رو که تو ذهنت بوده رو برداشت کردی...
مثل همیشه موقع مخالفت با من یه نهههههه ی کشیده میگی و گفتی...
نهههههههه اونا به حرف مادرشون گوش ندادن..
مادرشون دعواشون کرد...
حالا دارن داد میکشن متاسفمممم

وای غزل اگه بدونی چقدددررر من خندیدم
تا چند روز یادم میومده ناخوداگاه میخندیدم
الهی من به قربون زبون و فکر کودکانه ات برممممم عزیزمم...
قربونت برم دختر نازم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابایی غزل جون
2 دی 96 21:31