غزل جوووونیغزل جوووونی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

(◕‿◕) غزل جون دردونه مامانی و بابایی (◕‿◕)

اولین معلم

1396/12/13 23:11
467 بازدید
اشتراک گذاری
به نام خدای خوبم
بی مقدمه...
همیشه اولین ها برای من یه جوایی خاص بودن...
مخصوصا اولین معلمم...
هنوز هم بعد 20 و اندی سال از گذشت اون دوره...
هنوز هم گاهی که معلم کلاس اولم و میبینم حس خاص اون دوره برام زنده میشه..
صدای خشن و نگاه مهربون آقا کیومرث هنوز هم برام حس شیرین کودکی هام و زنده میکنه
این اولین ها بعد از دنیا اومدن غزل جونم دوباره جوون گرفته...
از لحظه دنیا اومدنش... تا الان اولین هاش رو ثبت کردم...
اولین عکس تو کلینیک.. تنها چند دقیقه بعد از دنیا اومدن غزلک برام خیلی مقدسه
همچنین اولین لحظه شیر خوردنش...
اولین لبخند...
اولین روز غذا خوردن...
اولین لحظه ایستادن...
و و و و ....
زمان چه زود گذشت خدایا...
رسیدیم به اولین روز مدرسه رفتن
اولین معلم مهربون...
هر چند غزل امسال طبق عرف باید به مهد کودک میرفته..
نه مدرسه رسمی..
ولی با مشورت بابایی جدایه از هر مبحث روانشاسی و روان شناختی..
یک سال زودتر فرستادیمش به طور رسمی بره به مدرسه نه مهد کودک...
برگردم به اولین ها...
خداروشکر میکنم با همه چالش هایی که داشتیم در مورد مدرسه و ...
معلم خیلی عزیزی برای دخترمون انتخاب شده...
هر چند رسم بر اینه که اولین معلم رو معلم کلاس اول ابتدایی میدونن...
ولی برای من و غزل جونم خانم ورشویی عزیز جز اون اولین های دلنشین و دلچسبه...






امیدوارم این پست برای غزل جونم تداعی روزهای خوب و شیرین کودکی هاش باشه...
هدفم از این وبلاگ نویسی ها ثبت خاطرات شیرین کودکی های غزل جونمه..
برای روزهایی که...
من نباشم روزگاری...
این بماند یادگاری...
خدایا شکرت
ثبت شده در روز 13 اسفند/96
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)