اندر احوالات غزل خانمی در ماه هشتم
سلاااااااااام به دختر گلم غزل جونی
امروز میخوام برای غزلکم از این روزهای هشت ماهگی بنویسم
دیروز یعنی 20/بهمن ماه /1392 یهویی تصمیم گرفتم گوشهای دخترم و سوراخ کنم
از اونجایی که بابایی اولتیماتوم داده بود به هیچ وجه گوشهات و سوراخ نکنم منم دودل شده بودم ولی همیشه منتظر یه فرصت مناسب میگشتم که یواشکی کارو تموم کنم و بابایی رو تو عمل انجام شده بذارم و دیروز این فرصت پیدا شد
زن عمو سمیه که اومده بود خونه ما بهش گفتم همسری تا غروب نمیاد خونه اونم دستگاهشو آورد و ما هم دست به کار شدیم...
خدارو شکر زیاد گریه نکردی و مثل همیشه با نماهنگ حسنی نگو بلا بگو... آروم شدی
این هم عکس های دست گل مامان...
این هم از مدل جدید نشستن غزلکمون...
یکی از سرگرمی های این روزهای غزل خانمی بازی با دست هاشه
چنان بهش خیره میشه و براندازش میکنه انگار داره به کشف مهمی میرسه...
این هم از عکس هاش...
.
و بالاخره اگه عروسک کوچولوی ما مث امروز سرِ کِیف و سر حال باشه با اسباب بازی هاش مشغول میشه
و باهاشون حرف هم میزنه که البته کسی جز خودش متوجه حرفهاش نمیشه...