شیرین کاری های فسقلی در ماه یازدهم...
سلااااامی به گرمی این روزهای خرداد ماه که حسابی مارو کلافه کرده
امروز که این مطلبو برای دخترم به یادگار مینویسم 7 خرداد ماهه و فسقل من 11 ماه و 3 روزشه...
الان ساعت 8 غروبه و این وروجک بعد از کلی شیطنت بالاخره خسته شد و خوابش برد
و من موندم و لیست طــــــــــــــــــــولاااااااااانــــــــــــــی از کارهای عقب مونده ولی به فکرم رسید بیام و برای این شیطون از کارهای این روزهاش بنویسم...
از شیطنت هاش بگم که همچنان در حال کندوکاو تو وسایل خونه هست جدیدا هم سر کشوی لباس ها میره و کشو رو میکشه بیرون
همه جای خونه ردِ دستهای کوچیکش پیدا میشه
رو شیشه تلویزیون و میزش.. روشیشه ویترین.. رو ماشین لباس شویی... رو در یخچال...
رو میز وسط و عسلی هاش... خلاصه همه جا که قدِ کوتوله اش برسه چنگ میندازه
اینجا مثلا پشتی گذاشتیم که دیگه سراغ تلویزیون و سیم های پشتش نره!!!!!
تازه علاقه خاصی هم به لباسشویی داره مخصوصا اگه در حال شستن باشه این هم مدرکش..
از حرف زدنش هم بگم که بابا بابا از دهنش نمی افته . وقتی هم با وسیله ای سرگرم میشه فقط میگه
دَ دَدَدَ دَدَ
ماشالله اینقدر هم حرف میزنه که نگو
امروز همسری میگفت این اگه به حرف زدن بیاد مارو کلافه میکنه از الان معلومه خیلی پر حرفه
ماشالله یادگیریش خیلی خوبه چند تا بازی یاد گرفته
وقتی بهش میگیم غزلی اتــــــَــل متـــــَـــل پاهاشو دراز میکنه میزنه رو پاهاش
یا میگیم کلاغ پــــــَــر با همون دَدَدَدَ ریتم کلاغ پرو میاد
لی لی لی لی حوضک که براش میخونم دو تا دستاشو بهم میمالونه ...
آخریش هم الهی شکره که بهش میگم غزلی الهی شکر بده دستاشو با سرش میبره بالا
قربون دستای کوچولوش برم
دیشب ساعت 1 که مث هرشب بیخوابی زده بود به سرش همه اینهارو واسه بابایی اجرا کرد بابایی از ذوق میخواس بخورتش
تو این ماه یاد گرفته دستشو بذاره روی مبل و بلند بشه البته الان دیگه حرفه ای شده به هرچی میرسه دستشو بهش میگیره و رو پاهاش می ایسته چند ثانیه هم بدون کمک می ایسته
اینجا هم خونه خانم بزرگ هستیم که با کمک در ایستاده
(من عاشق این خونه ام با درهای چوبیش و فرشهای دست بافتش و پشتی ها و متکا ها و هرچیزی که بوی قدیما رو بده )
دخترم عشق بیرون رفتن داره دم دم های غرب که میشه انگار کلافه میشه به لج کردن می افته معلومه میخواد که ببریمش بیرون
اینهم شده کار هر روزه باباییش که غروبها میبردش گردش
کتاب خوندن و خیلی دوست داره . هر اسباب بازی که پیشش بذاریم و اگه کتاب هم کنارش باشه میچسبه به کتاب و شروع میکنه به ورق زدن و دَدَدَدَدَ کردن
و اینجا هم در حال ورق زدن...
از اینکه براش کتاب میخونم کیف میکنه وقتی هم که خسته بشه به ورق های کتاب بیچاره چنگ میندازه و پاره اش میکنه
واما بازم ناله من از بد خوابی هاشه که دیگه واقعا کلافه و خسته شدم
شبها اصلا آروم نمیگیره و همش با گریه میخوابه . منم گاهی اوقات دست به دامن استامینوفن میشم که یکم آروم بگیره و بخوابه
تقریبا هر یک ساعت بیدار میشه و گریه میکنه باید همش بهش شیر بدم تا بخوابه تا یک ساعت بعدش دوباره...
یه شب راحت و آروم خوابیدن شده برام یه آرزوی دور و دراز...
همه میگن از خارش لثه که اینجور بیقراره بچه.
انگار بقیه دندوناش هم میخواد در بیاد...
خوب دیگه برم تا این قسقل بیدار نشده و نیوفتاده به جون این کیبورد بدبخت
این هد بندی هم که سرشه تازه براش باقتم حالا مگه شیطون بلا گذاشت درست و حسابی ازش عکس بگیرم!!!!
قربونش برم اینجا خودشو از پشت چسبونده به تختش و با ترس ولرز وایساده
و در اخر دعای همیشگی من برای دخترم شادی و سلامتیه
همیشه شاد و سلامت باشی عزیزم
خدایا برای همه خوبی هات ممنونتم