شروعِ فصلی تازه...
شروعِ فصلی تازه...
امروز غزلی ما یک سال و 14 روزشه...
این روز ها خونه ما با شیطنت های این فسقل خانم حسابی گرم و شیرینه... دخترم دیگه خانمی شده واسه خودش... کارهایی میکنه دیدنی...
هرچی بهش یاد بدیم زود میگیره و برامون انجامش میده
نمونه هاش...
یاد گرفته برامون بوس بفرسته نه بوس واقعی دستاشو میبره به دهنش و با زبونش میزنه به کف دستش و برامون میفرسته
یاد گرفته از مبل بره بالا اونم با چه مَشِقّتی...و کلید برق رو خاموش و روشن کنه و با زدن هر کلید روشو بر میگردونه تا ببینه نتیجه کارش چی بوده
نازی کردن و یاد گرفته و فقط و فقط هم باباییشو ناز میکنه
به هرچی اشاره کنیم و بگیم این چیه ؟ میگه ( دَ دَ ) این شده بازی ما تو خونه با غزلی
غزل این چیه؟؟ غزل اون چیه؟؟؟...
قبلنا خیلی زود جوش بود و هرکسی میگفت بیا بغلم میرفت ولی جدیداً اصلا بغل کسی نمیره و هرکی میگه بیا بغلم با غلظت ِ شیرینی میگه نَه...
با این نه گفتنش همه رو میخندونه و البته اسباب سرگرمیه بقیه رو هم فراهم کرده
حالا دخترمون به نه گفتن هاش مشهور شده و هرکی از راه میرسه میخواد بغلش کنه و از دخترمون نه بشنوه
راه رفتنش حرفه ای تر شده البته با کمک مبل و میز و دیوار و کابینت و این جور چیز ها
ما همچنان منتظریم تا شروع اولین قدم برداشتن دخترمونو ثبت کنیم
فعلا از ثبت اولین خرابکاریش بگم که شکوندن لیوان مورد علاقه من بوده...
یه لحظه ازش غافل شدم که لیوان رو انداخت رو سرامیک و شکست این هم عکسِ دست ِ گلِ خانم...
خلاصه ما هم روزگار خوشی رو با این فسقل میگذرونیم...
و اما چرا شروع فصلی تازه....
با بزرگتر شدن غزلی و آمادگی برای یاد گرفتن چیز های جدید و اشتیاق برای کشف دنیای اطرافش من و بابایی تصمیم گرفتیم این رشد و کنجکاوی رو به مسیر درستی هدایت کنیم
ازین به بعد تو وب غزلی علاوه بر یادداشت خاطرات و شیرین کاری هاش میخوام از بازی هایی که باهاش میکنم هم بنویسم
بازی هایی که جنبه آموزشی دارن و با هدف یادگیری انجام میشن..
خیلی تو سایت های مختلف گشتم و خیلی چیز ها دستم اومده که میشه با وسایل خیلی پیشِِ پا افتاده که دمِ دستمون هست بچه رو سرگرم کرد و چیزهای زیادی بهش یاد داد
از اولش هم من و بابایی با هم هم فکر بودیم و به خاطر همین تو این یه سال واسه غزلی اسباب بازی آنچنانی نخریدیم که تو اتاقش پر ازین اسباب بازی های جورواجور بشه که بیشترشون هم جنبه دکور دارن در عوضش تا تونستیم براش کتاب خریدیم و از موفقیت های من هم در این زمینه علاقمند شدن غزلی به کتابه...
بارها آزمایش کردم که پیشش اسباب بازی های رنگی میزارم و عروسکهاش و ... و البته کتاب هاش و دختر من هم همش اول سراغ کتاب ها میره و با ورق زدنشون خودشو سر گرم میکنه
اگه بخوام سرشو گرم کنم کافیه پیشش کتاب و مجله بریزم...
و برای شروع هم بابایی برا کادوی تولد غزلی بسته آموزشی صد آفرین خریده که خیلی خوبه و جالبه
حالا ایشالله تو پست های بعدی از این بسته بیشتر مینویسم
در آخر چند تا عکس ناز از این شیطون بلای ما...
راستی اون تل قلاب بافی و پیراهنش رو هم خودم برا فسقلم بافتم و دوختم...