15 ماهگی دخترم
امروز اومدم 15 ماهه شدن غزلکم رو بهش تبریک بگم
البته با دو سه روز تاخیر...
این روز ها با شیرین کاری ها و شیرین زبونی های دخترم کلی کیف میکنیم
یکی از کار های خیلی قشنگش اینه که میره از توی قفسه ی کتاب ,کتاب های خودشو میگیره و میاره میده به دست منو باباییشو کنارمون میشینه که براش بخونیم
خیلی این حرکتش قشنگه
از اینکه ایقدر به کتاب خوندن علاقه نشون میده خیلی خوشحالم
دایره لغاتش در حد همون دَ دَ و نَه نَه و اَدَ و این جور چیز ها ست
با همین کلمه ها و با ریتم قشنگی جدیداٌ صدای قطار در میاره
با صدا ی بلند که صداش میکنیم اونم با صدای بلند و خیلی ناااز میگه اَ دَ
البته ناگفته نماند که یه چیز هایی عجیب و غریب و نا مفهوم هم میگه که ما اصلا سر در نمیاریم
خودش با خودش و عروسک ها و اسباب بازی هاش حرف میزنه
انتظار روزی و میکشم که با صدای قشنگش بهم بگه مامانی
الان تو این پست دیگه میخوام آبرو داریشو کنم و از شیطونی ها و دست گل آب دادن هاش دیگه نگم
فقط دوتا عکس خیلی ناز از این روزهاش میذارم
قربون چشم های نازت بشم من که شیطنت ازش می باره
فدای چشم هات بشم من
عااااااااااااشقتم عزیزم