غزل جوووونیغزل جوووونی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

(◕‿◕) غزل جون دردونه مامانی و بابایی (◕‿◕)

مرحله ترکِ شیرِ مادر...

1393/12/3 17:25
1,390 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا...

امروز که این و می نویسم غزلی من داره آخرین روزهای نوزده ماهگیشو میگذرونه

تو این ماه فسقلِ ما یکی از مراحل سخت زندگی شو پشت سر گذاشت

اونم با چه صبوری و موفقیتی...

مرحله ترکِ شیرِ مادر

از روز 20 بهمن تصمیم گرفتم که شیر رو از فسقلی بگیرم و قدم اول  و نهایی ,زدن تلخک به سینه بود

غزلی به محض زدنِ میکِ اول عقب نشینی کرد و نخورد...

دوباره بعد از چند ساعت خواست شیر بخوره که بازم همون صحنه تکرار شد

و بالاخره دیگه سمت شیر نیومد...

روزها که همش مشغول بازی و دیدن تلویزیون و کار با تبلت بود و بی خیال و آروم بود ولی

از شبهاش هم بگم که بیقراری هاش تا دو سه شب اول خیلی زیاد بود ولی یواش یواش کمتر شده

گاهی شبها خیلی لج داشت و بیقرار بود و حتی دیگه سینه خوردن رو هم قبول نمیکرد

مجبور بودم به زورِ استامینوفن بخوابونمش...

اکثرِ شبها با بابایش خیلی بازی میکنن, میدون, فوتبال میزنن و کلی فعالیت دارن

تا فسقلمون حسابی کلافهِ خواب بشه و بخوابه.

ساعت خوابیدنش هم خداروشکر منظم شده

وقت خوابش که میرسه دیگه راحت و  بی دردسر میخوابه...

امروز  13 روز از ترک شیر دخترم میگذره و غزلی من دیگه خانمی شده واسه خودش...

و به این ترتیب غزل خانم ما بعد از 1سال و7 ماه و 15 روز شیر خوردن رو ترک کرد...

ولی من ِ مامان از اینکه بهش شیر نمیدم احساس دلتنگی میکنم

وقتی توبغلم میگرفتم و شیرش میدادم لذت میبردم

همیشه موقع شیر خوردنش عادت داشت دستم و بگیره و لمس کنه

و الان که دیگه شیر نمیخوره موقع

خواب همش دنبال دست هام میگرده و با گرفتنش آروم میشه...

قربون قدرت خدا برم  که چه وابستگی و محبتی بین مادر و بچه ایجاد کرده...

و برای غزلکم:

غزلی مامان از اینکه از شیر گرفتنت باعث اذیتت شده و گریه کردی و بیقرار بودی ازت معذرت میخوام ولی

عزیزکم این هم یه مرحله ای از زندگیت بوده که دیر یا زود باید میگذروندیش...

و ممنونم ازت که خیلی صبوری کردی ...

 بدون که من و بابایی تااااااااااااااااااا همیشه دوستت داریم ...

 

 

خدایا تو را سپاس...

پسندها (9)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (23)

محمد
3 اسفند 93 21:27
سلام تخفیف نوروزی فروشگاه اینترنتی تلیپ [telip.ir] برای مدت محدود شروع شده پس فرصت رو از دست ندهید مهم اینه که حراج واقعی باشه...
مامان سمیه
4 اسفند 93 11:15
سلام دوست گلم.مامانی مهربون خداروشکر که به سلامتی این دوره را هم پشت سر گذاشتی با خوندن این پست اشکام سرازیر شد..من هنوز دخترکوچولومو از شیرنگرفتمو دیگه وقتشه که منم دست به کار بشم راستش خودم خیلی بی قرارتر از دخترمم و خیلی استرس دارم...نمیدونم چرا دلم نمیخواد از شیر بگیرمشم .. شاید خنده دار باشه اما اگه مجبور نبودم حالا حالا ها بهش شیر میدادم و اصلا از شیر نمیگرفتمش دلم غم میگیره وقتی بهش فکر میکنم احساس میکنم دیگه ازم دور میشه....... برای منم دعا کنین تااین مرحله از زندگی دخترمو به خوشی و سلامتی پشت سر بزارم غزلی نازو ببوس...ایشالا همیشه سلامت باشین
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام عزیزم اصلا نگران نباش منم فکر میکردم چه سخت باشه ولی خداروشکر به اون سخیی که فکر میکردم نبود توکل به خدا کن و شروع کن ایشالله که دختری هم صبوری میکنه
مامانی محمدصالح جون
6 اسفند 93 0:25
مبارکه باشه غزل جون.... مرحله خیلی مهمی رو پشت سر گذاشتی عزیزم... خوشحالم که موفق شدی... یه ذره بالا پایین وسختی رو همه ی نی نی نازگل ها باید تحمل کنن و الان دیگه کلی مستقل شدی واسه خودت فرشته مهربون...
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام دوست مهربونم آره دیگه دخملم خااااااااااااااانم شده ممنونم از حضور گرمت گلم
مامان مریم
6 اسفند 93 15:16
__000000___00000 _00000000?0000000 _0000000000000000 __00000000000000 ____00000000000 _______00000 _________0 ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________?________0 _000000___00000___* 00000000?0000000___* 0000000000000000____* _00000000000000_____* ___00000000000_____* ______00000_______* ________0________* ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 ______*______00000000000 _______*________00000 ________*_________0 _________*________* _________*_______* __________*______* ___________*____* ____________*___* _____________*__* ______________**
مامان علیرضا
9 اسفند 93 8:01
خانومی شدی برای خودت غزل جونی. ببخشید میتونم بپرسم چرازود از شیر گرفتین؟ دکترش اجازه میده؟ دکتر علیرضا به شدت برخورد میکنه،به هیچ عنوان و دلیلی هم اجازه نمیده.
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام گلم خیلی زود هم نگرفتم فقط چهار ماه زودتر بود... دیگه حس مادرانه ام بهم گفته بود شیر و ازش بگیرم
مامان امیرعلی
9 اسفند 93 9:05
سلام دوستم بفرما نظرخواهی منتظرم
مامان امیرعلی
9 اسفند 93 10:59
سلام دوباره یعنی بعد نه ماه هنوز دوستم ندونست من نی نی تو راه دارم!؟!؟!؟!؟ چرا وحشتناک خانومی؟ هدیه خداست و من با جون و دل دوستش دارم
مامانی غزل جون
پاسخ
من شرمنده همه دوست هام هستم که اصلا فرصت نمیکنم بهشون سر بزنم ایشالله قدمش مبارکت باشه منظورم اینه که با یه بچه ده ماهه و یه نی نی تازه رسیده چه راه سختی در پیش داری گلم
الهه مامان سلما
10 اسفند 93 0:05
سلام ب مامان و دخملی موفق خسته نباشی مامانی..اجرت با حضرت زهرا..قبول باشه انشالا ببوس غزل جون عزیزمو..هزار ماشالا
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام گلم ممنونم از دعای قشنگت
فریده
11 اسفند 93 8:31
خدا رو شکر زینب جون ، هیچی بهتر از این نیست که خیال ادم از این بابت راحت بشه ، خیلی خوب هم کردی توی این سن بچه رو از شیر گرفتی . دکتر هلاکویی می گه بچه ها رو از 18 ماهگی از شیر بگیرید که در آینده بچه های وابسته ای نباشن و از نظر علمی هم توضیح می ده . و اصلاً اعتقادی به اینکه بچه باید تا دوسالگی شیر بخوره نداره.
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام دوست مهربونم خیلی راضی ام که اینکارو زودتر کردم هر چند مخالف زیاد داشتم ولی حس کردم دیگه کافیه... وابستگی شدیدی که بهم داشت خداروشکر متعادل تر شده بیشتر با باباییش میمونه و من خیالم راحتر شده شبها هم راحتتر میخوابیم هم من هم فسقلمون ممنونم ازت دوست خوبم
مامان علیرضا
11 اسفند 93 10:22
یعنی منم از شیر بگیرم؟!!! در مراسم به خصوص میهمانی ها خیلی سخت شده...
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام دوست خوبم منم خیلی اذیت میشدم مخصوصا شبها تازه اینجوری از وابستگی شدیدش به من کمتر هم شده و بیشتر طرف باباییش میره و من از این بابت خیلی خوشحالم
عمه بهار
12 اسفند 93 15:25
سلام به فسقل( البته الان ديگه خانمي شده واسه خودش) و مامانش و باباش ....عمه فداش آفرين كه تونستي خيلي زود با اين قضيه كنار بيايي .ايشاله تو همه مراحل زندگيت موفق باشي. بوسسسسسسسسسسسس
مامانی غزل جون
پاسخ
سلااااااااااااام عمه جونی ممنونم از دعای قشنگت دوستت دارمممممم
مامان محمدهانی
14 اسفند 93 5:26
آفرین به غزل کوچک و مامان صبورش که این مرحله رو با موفقیت طی کردن امیدوارم من و محمدهانی هم این مرحله سخت رو با موفقیت پشت سر بگذاریم. مامانی غصه نخور سخته اما در عوض غزل خوب غذا میخوره و رشد میکنه اینطوری شما هم شاد میشی...
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام دوست گلم انشالله محمد هانی جون هم با صبوری شیر و ترک میکنه ممنونم از حضورت
مامان شایلین
14 اسفند 93 18:45
به به مبارکه غزل جون آفرین به این دختر خوب مامانی به شما هم تبریک میگم که تونستین این مرحله مهم رو پشت سر بزارین .خداروشکر که غزل جون هم زیاد اذیتت نکرده و باهاتون همکاری کرده .واسه ماهم دعا کنید در آینده نزدیک بتونیم این پروژه مهم رو با موفقیت تموم کنیم.میبوسمت غزلی
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام بهناز جونم ممنونم از حضور گرمت
مامان و بابا
16 اسفند 93 14:09
سلام خاله مهربون خوبی خاله عزیز؟ نینی نازتون چیکار میکنن؟ خدا برات نگهش داره ووووییییی چه خوشگله قربونششششش از طرف من ببوسش گلم زود زود بهمون سر بزنین عزیزم با نظرات شما من کلییییی انرژی میگیرم منتظرتونیماااا در ضمن خاله جون تعیین جنسیت نینی شما رو چند هفتگی گفتن؟
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام دوست گلم به روی چشمممم ممنونم از حضورتون
مریم(پرنیاوبردیا)
22 اسفند 93 20:37
سلام دوسته خوبه خودم مرسی که بهمون سر میزنید و به یادمونید(heart) حتمن دوباره آپ میکنم و با کلی عکس و مطلب جدید میام پیشتون و میشم آبجی مریم سابق(moa) میبوسمتون-فعلن بای دوستم
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام دوست خوبم ممنونم از حضورت عزیزم
مامان الهام
23 اسفند 93 8:23
واااااااااااااای خاله موش موشی
مامان الهام
25 اسفند 93 15:59
سوختن غمهایتان را در آخرین 4شنبه سال آرزو دارم پیشاپیش چهارشنبه سوری مبارک
یاسمن( مامی فرشته ها )
26 اسفند 93 8:34
بوی جان می آید اینک از نفس های بهار دستهای پر گل اند این شاخه ها ، بهر نثار با پیام دلکش ” نوروزتان پیروز باد ” با سرود تازه ” هر روزتان نوروز باد ” شهر سرشار است از لبخند ، از گل ، از امید تا جهان باقی است این آئین جهان افروز باد . . . غزل عزیز و مامان مهربون سال نو مبارک
مامانی غزل جون
پاسخ
ممنونم گلم عید شما هم مبارک باشه
یاسمن( مامی فرشته ها )
26 اسفند 93 8:35
چه خوب که تونسته با شیر نخوردن کنار بیاد . غزل جون خوشکل
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام گلم آره خداروشکر با این قضیه خوب کنار اومده ممنونم از حضورت
محمدصالح جون
26 اسفند 93 14:21
عیدت مبارک غزلک.....
مامانی غزل جون
پاسخ
ممنونم مهندس کوچولو....
مامان آرشیدا
16 فروردین 94 11:45
وااای عزیزم مبارکه خانومتر شدنت و دوره جدید زندگیت
مامانی غزل جون
پاسخ
ممنونم دوست خوبم
سمیه
19 فروردین 94 18:03
ای جاااان خدا حفظت کنه بنده زیبای خدا
مامانی غزل جون
پاسخ
ممنونم دوست مهربونم
مریم
21 فروردین 94 0:49
چه احساس مشترکی من هم خیلی دلتنگ روزهای شیر دادنش می شدم و می شم هنوز