دلنوشته مادری
به نام خدای خوبم امروز 5 شهریور 96 مینویسم برای دخترم غزلکم دیروز اخرین جلسه از ترم اول کلاس زبانت بود و من پر از شور و شعف بودم برات که دختر یکی یه دونه ما بزرگ شده و کلاس میره مثل همیشه صبور بودی عزیزم با هر خوشی و ناخوشی که بود تونستی ترم اول و تموم کنی اوایلش برات تو کلاس موندن یه جوّ نا آشنا بود همش میومدی بیرون از کلاس و دنبالم میگشتی ولی بعد چند جلسه به کلاس و بچه ها و مربی هات عادت کردی خیلی خوب باهاشون ارتباط برقرار کردی الان دیگه آنا و انتی و میکی و دوستهات شدن حرفهای روزمره ات با عروسکهات کلی در موردشون حرف میزنی از کلاست برام میگی من کلی ذوق میکنم امروز که برات مینویسم 4 سال و 2 ماه و 1 روزت شد...
نویسنده :
مامانی غزل جون
4:56