مرداد ماهی که گذشت
به نام خدای خوبم
امشب دخترکم زودتر از همیشه خوابید
و من چه یهو دلتنگِ شیطنت هاش و صداش و ترانه خوندن هاش شدم
اومدم اینجا تا یکم از دخترک بنویسم و دلتنگی هام و کمتر کنم
این روزها چه قشنگ و نرم برامون میگذه
من و دخترک خیلی با هم کیف میکنیم
با هم بیرون میریم
کلاس زبان و آی مت میریم
تو ماشین کلی با هم میگیم و میخندیم و حرف میزنیم و ترانهمیخونیم
تو مسیر رفت و برگشت خیلی بهمون خوش میگذره
فسقل من چه زود داره بزرگ میشه و من دلتنگ این روزها میشم
مادرانه دخترانه های این دوره رو خیلی دوست دارم
غزلکم خیلی راااحت و قشنگ ابراز عشق میکنه
عاشقانه های دخترک و پدرش من و به وجد میاره
چقدر با ناز و عشوه برای بابایی طنازی میکنه
و صد البته ناز کردن هاش هم حسااابی خریدار داره
شب ها نزدیک اومدن بابایی زنگ میزنه و میگه...
بابایی جون پس کی میای دلم برات تنگ شده
نمیخوابم تا بیای بوست بدم و تو بغلت بخوابم
و تنها چند دقیقه بعد از این تماس دخترک
پدر کار و تعطیل میکنه و میاد خونه
این مکالمه و این ناز وعشوه از واجبات هر شبمونه
وقتِ اومدنِ بابایی چه استقباال گرررمی از بابایی میکنه
و موقع خداحافظی عجیییب ابراز دلتنگی میکنه
و دوستت دارم ها و عاشقتم های ِ پدر و دختری عطر و بوی خووش زندگی رو تو خونمون پخش میکنه
و من با تمااام وجودم این عطر و بوی عاشقانه رو به اعماق وجودم میبرم و خدارو شکر میکنم
خدایا چه زووود 5 سال و 1 ماه و 25 روز شده...
چه زووود فسقل خونه ما برا خودش خااانمی شده
و من چه لذذتی ازبودن در کنار این فرشته کوچولوی خونمون میبرم
فردا عید قربانه و صبح قراره مادری و دختری بریم قایمشهر خونه آقاجون
هر شب قبل از خواب از روزی که گذشت با هم حرف میزنیم و از فردا و برنامه ها و کارهایی که باید انجام بدیم برا هم میگیم
و ماشالله دخترم چه خوب از این جور حرفها و برنامه ریزی کردنها خوشش میاد و دوست داره
خوب دیگه عکس های مرداد ماه رو هم اینجا به یادگار براش میزارم
خدایا مثل همیشه شکرت