اندر احوالات غزل خانمی در ماه هشتم
سلاااااااااام به دختر گلم غزل جونی امروز میخوام برای غزلکم از این روزهای هشت ماهگی بنویسم دیروز یعنی 20/بهمن ماه /1392 یهویی تصمیم گرفتم گوشهای دخترم و سوراخ کنم از اونجایی که بابایی اولتیماتوم داده بود به هیچ وجه گوشهات و سوراخ نکنم منم دودل شده بودم ولی همیشه منتظر یه فرصت مناسب میگشتم که یواشکی کارو تموم کنم و بابایی رو تو عمل انجام شده بذارم و دیروز این فرصت پیدا شد زن عمو سمیه که اومده بود خونه ما بهش گفتم همسری تا غروب نمیاد خونه اونم دستگاهشو آورد و ما هم دست به کار شدیم... خدارو شکر زیاد گریه نکردی و مثل همیشه با نماهنگ حسنی نگو بلا بگو... آروم شدی این هم عکس های دست گل مامان... ...