غزل جون و باباییش
سلام دختر گلم
الان که دارم اینارو مینوسم شما داری با باباییی بازی میکنی
بابایی تازه اومده خونه و مثل همیشه مستقیم میاد طرفت و باهات بازی میکنه
امروز مثل اینکه خیلی سر حالی
وقتی باباییت بازیت میگیره با صدای بلند میخندی و باباییت از ذوق بلند تر از شما میخنده
قربون خندهاتون بشم من که قشنگترین آهنگ زندگی من صدای شادی و ختده شماست
عاشقانه دوستتون دارم
فدات شم دیروز واکسن 4 ماهگی تو زدی و خدارو شکر زیاد گریه نکردی و تب هم نکردی
اینروزها دخترکم شیرینتر شدی
به حرکات و بازی های ما عکس العمل نشون میدی
با صدای بلند میخندی و جیغ میزنی
عاشق جیغ زن هاتم
دست هاتم که جدیدآ میکنی تو دهنت و وقتی نمیزارم و مانعت میشم کلافه میشی و جیغ میزنی!!
شیرین مامانی وقتی خیره تو چشمام نیگاه میکنی و میخندی حالم وصف نشدنی میشه
انگار همه خوشی های دنیا تو دلم جمع میشه
منم همیشه خدا رو شکر میکنم
تازگی ها هم بغل بقیه بیقراری میکنی و هرکی بغلت کنه گریه میکنی فقط بغل منو بابایی آروم میگیری
دیگه حسابی منو و بابایی رو شناختی
تو روز اگه زیاد بخوابی انگار دلم برات تنگ میشه میام و بیدارت میکنم و باهات بازی میکنم تو هم واسه مامانی ناز میکنی
با بازی ها و شکلک درآوردن هام میخندی
ولی شبا دیگه باید بخوابیو دلتنگی نداریم!!!
این روزها مشغولم دارم برات شنل و کلاه و پاپوش میبافم
برات سارافون خوشکل هم دوختم
یه شنل و کله از جنس فوتر هم برات دوختم که خیلی ناز شده
ایشالا سر فرصت عکس هاشو برات میزارم تا یادگاری برات بمونه
غزلک مامان خیلی دوستت دارم
فرشته کوچولوی مامان امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی