غزل جوووونیغزل جوووونی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

(◕‿◕) غزل جون دردونه مامانی و بابایی (◕‿◕)

غزل جون و باباییش

1392/9/1 20:07
1,223 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم

الان که دارم اینارو مینوسم شما داری با باباییی بازی میکنی

بابایی تازه اومده خونه و مثل همیشه مستقیم میاد طرفت و باهات بازی میکنه

امروز مثل اینکه خیلی سر حالی لبخند

وقتی باباییت بازیت میگیره با صدای بلند میخندی و باباییت از ذوق بلند تر از شما میخندهخندهخندهخنده

 

قربون خندهاتون بشم من که قشنگترین آهنگ زندگی من صدای شادی و ختده شماستقلبقلب

عاشقانه دوستتون دارمماچماچ

فدات شم دیروز واکسن 4 ماهگی تو زدی و خدارو شکر زیاد گریه نکردی و تب هم نکردی

اینروزها دخترکم شیرینتر شدی

به حرکات و بازی های ما عکس العمل نشون میدی

با صدای بلند میخندی و جیغ میزنی

عاشق جیغ زن هاتمهوراهورا

دست هاتم که جدیدآ میکنی تو دهنت و وقتی نمیزارم و مانعت میشم کلافه میشی و جیغ میزنی!!

 شیرین مامانی وقتی خیره تو چشمام نیگاه میکنی و میخندی حالم وصف نشدنی میشه

 انگار همه خوشی های دنیا تو دلم جمع میشه

منم همیشه خدا رو شکر میکنم

تازگی ها هم بغل بقیه بیقراری میکنی و هرکی بغلت کنه گریه میکنی فقط بغل منو بابایی آروم میگیریچشمکچشمک

دیگه حسابی منو و بابایی رو شناختی

  تو روز اگه زیاد بخوابی انگار دلم برات تنگ میشه میام و بیدارت میکنم و باهات بازی میکنم تو هم واسه مامانی ناز میکنی 

 با بازی ها و شکلک درآوردن هام میخندی خندهخندهخندهخنده

ولی شبا دیگه باید بخوابیو دلتنگی نداریم!!!نیشخندنیشخندنیشخند

این روزها مشغولم دارم برات شنل و کلاه و پاپوش میبافم

برات سارافون خوشکل هم دوختم

 یه شنل و کله از جنس فوتر هم برات دوختم که خیلی ناز شده

ایشالا سر فرصت عکس  هاشو برات میزارم تا یادگاری برات بمونه

 

غزلک مامان خیلی دوستت دارم

فرشته کوچولوی مامان  امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

مامان انیسا
6 آبان 92 21:18
سلام عزیزم اپیم ومنتظربه ما رمز میدید؟


خوش اومدی عزیزم
به روی چشمم
مامان بردیا شیطون
7 آبان 92 14:38
مامانی به ما هم رمز میدین ...ایا؟؟


پریسا مامان کیان
7 آبان 92 15:48
عکس جدید غزل کوووووووووووووووووو؟ من دلم برای دخترم تنگ شده
. مامان غزل عکس غزل
مامان غزل عکس غزل
مامانی در نوشتن وبلاگ یه کم داری کم کاری میکنی هاااااااااااااااااااااااااا.

به روی چششششششششمممممممممممممم


ممنونم از حضورت گلم

مامان بردیا شیطون
9 آبان 92 11:25
چه زیبا نوشتی......


خداوندا....

به دل نگیر اگر گاهی

زبانم از شکرت باز می ایستد !!...

تقصیری ندارد...

قاصر است

کم می آورد در برابر بزرگی ات...

لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت

در دلم اما همیشه

ذکر خیرت جاریست !!.....

مریم مامان یسنا
11 آبان 92 18:41
ماشالا غزل جون داره کم کم بزرگ میشه
مثل این که غزل جونی هم میخواد کم کم دندون درآره،عزیزم حتما لثه هاش میخواره که دستشو میکنه دهنش


آره عزیزم
کم کم داره بیقرار میشه
همش وسایل دوربرشو میزاره تو دهنش
ممنونم از حضورت گلم

مامان دوفرشته
15 آبان 92 14:37
منم رمز


مامان ساجده
17 آبان 92 11:20
مامانی اگه دوس داشتین به منم رمز بدین


مامان ساجده
17 آبان 92 17:20
انشالا سالم وشاد باشن دخملی خوووو مامانی اینا رو چرا خصوصی کردی ؟
منتظز اون کلاه و پاپوش و سارافون و شنل که بافتی و دوختی هستیم خانمی بذار تا ما هم فیض ببریم




مامان متین
16 آذر 92 13:07
وب قشنگی داری دخترتم ناز به من سر بزن خوشحال میشم
مامانی غزل جون
پاسخ
ممنونم از حضورت به روی چشم
رز سفید (مامان شیرین)
2 تیر 93 8:43
در مورد غلط املایی اشکال نداره عزیزم دشمنت شرمنده مقصر خودمم