اندر احوالات غزل جوونی در ماه پنجم
♠ این روز ها دخترم خیلی بد خواب شده
شبها هر 45 دقیقه یا 1 ساعت باگریه سوزناکی از خواب بیدار میشه
انگار خواب بد دیده یا از چیزی ترسیده
اینجوری گریه که میکنه دل مو آتیش میزنه باید بغلش کنم و نازش کنم صورتمو به صورتش بمالم لالایی براش بخونم تا آروم بشه و بخوابه
خدایا همیشه پشت و پناه دخترم باش
♠ از شیرین کاریهاش هم بگم که جدیدا با خودش حرف میزنه انگار!!
یه روز که مشغول کارام بودم جغجغه هاشو گذاشتم رو شکمش و به دستش دادم
یه لحظه دیدم داره به جغجغه تو دستش نگاه میکنه و صداهایی از خودش در میاره انگار داره باهاش حرف میزنه!!!
منم که همیشه دوربین به دستم به عکس گرفتن راضی نشدم و ازش فیلم گرفتم
وا ی چه صحنه قشنگی شده بود
بعدش هم که همسری اومد خونه با ذوق براش تعریف کردم و فیلم و بهش نشون دادم
اونم به اندازه من تعجب کرد و ذوق زده شد...
عاشق خنده هات عزیزم
انشالله همیشه شاد و خندون باشی
♠ شنبه که بابایی دانشگاه کلاس داشت من و غزلکم رفتیم به پاتوق دوران مجردی مامانی...
کتابخونه ای که همیشه بهش سر میزدم و از بودن در اونجا لذت میبردم
اونجا واسه دخترم یه کتاب "شعر لالایی "خریدم و واسه خودم یه کتاب به اسم "مادر کافی"
خیلی کتاب خوب و جالبیه
از خوندنش لذت میبرم
به دخترم قول دادم ماهی 2 تا کتاب براش بخرم و البته همیشه براش بخونم
با هم قرار گذاشتیم کتابخونه برامون بشه پاتوق همیشگی...
♠ این روزها انگار لثه دختر اذیتش میکنه مدام دستشو یا اسباب بازی هاشو میکنه تو دهنش و محکم به لثه فشار میده
آب دهنش هم زیاد شده
انگار کم کم باید منتظر یه دندون مرواریدی خوشکل باشیم
ایشالله همه دندون هات به راحتی در بیاد و اذیت نشی دختر نازم
غزل جووووووووووونی ام
خیلی خیلی دوستت دارم و بهترین هارو برات میخوام عزیزم