غزل جوووونیغزل جوووونی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

(◕‿◕) غزل جون دردونه مامانی و بابایی (◕‿◕)

این روزها با غزلی...

1393/6/24 7:33
2,403 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر شیطونم

امروز بعد از یه مدت طولانی برای دخترکم از این روز هاش مینویسم

الان که این مطلب و میذارم غزلی

1سال و 2 ماه و 20 روزشه و ساعت 7 صبح ِ روز 3 شنبه 24 شهریور ماهه

غزلی و باباش خوابن و من از فرصت استفاده کردم تا بیام و براش به یادگار بنویسم

و اما اتفاقات این ماه...

برای اولین بار غزلی خونه خانم بزرگ تو حیاط افتاد و بینی و لبش زخمی شد و کلی خون ازش رفت

دو روز بعدش 4 شهریور با غزلی و بروبچ رفتیم ییلاق

این عکس ها از فیلبند ییلاق یکی از دوستانِ

خیلی روزهای خوبی بود و خوش گذشت...

قربون قدرت خدا برم از کوه که بالا میرفتیم انگار به ابر میرسیدیم تو عکس ها مشخصه انگار ما حتی بالاتر از ابرها بودیم

کار این روز های ما مادر و دختر اینه که هر روز بعد از ظهر شال و کلاه کنیم بریم پارک

غزلی شدیدا سرسره بازی رو دوست داره ولی فعلا نمیتونه خودش از پله های سرسره بالا بره  این منم که باید جورشو بکشم و بزارمش رو سرسره بیاد پایین و بازم تکرار و تکرار...

کلی با سرسره بازی غزل انرژی تخلیه میکنم وقتی میایم خونه دیگه از خستگی هلاکم...

دخترکم عاشق کیم و بستنیه

وقتی کیم دستش میدیم چنان محو خوردنش میشه که قیافش دیدنی میشه

از کارهای این ماه هم بگم که شدیدا دوست داره کارهاشو مستقل انجام بده مخصوصا غذا خوردن و اب خوردن

وقتی بهش غذا میدم خودش قاشق و میگیره و به روش خودش مشغول میشه

ماست رو دوست داره با انگشت بخوره وقتی دیگه انگشت راضیش نکنه تا مچ دستشو میکنه تو کاسه ماست و میخوره وااااااای که این لحظه ها دیدنیه

عکس ها رو به دلیل کثیف کاریه خیلی زیاد نمیتونم بذارم وبلاگ میترسم  اگه بذارم نی نی وبلاگ کلا مارو از لیستش خذف کنه!!!!!!!!!!!!!!!!خندونکخندونکخندونکخندونکخندونک

یکی از بهترین ها و تمیز ترین هارو میذارمچشمکچشمکچشمک

این هم جدید ترین عکس از غذا خوردن که دیشب ازش گرفتم اینجا محو تماشای تبلیغات تلویزیون شده

قربون صداش برم که وقتی باهاش حرف میزنیم یا ازش سوال میپرسیم با کلمات نامفهومی بهمون جواب میده

بهترین تفریح من تو خونه هم همین حرف زدن های بی معنی با فسقله...

از موبایل بازی هاشم بگم که عاشق حرف زدن با موبایل و تلفن شده

اونم نه نشسته حتما باید راه بره و حرف بزنه  و با صدای بلند ...

با هر چیزی که شبیه گوشی باشه ...

کنترل تلویزیون و کنترل کولر هم براش  حکم گوشیه تلفن رو دارن و وقتی هم ما با تلفن صحبت میکنیم اون به تقلید از ما دستشو میبره سمت گوشش و با مخطب خیالیش حرف میزنه...

یکی دیگه از دندون های فسقل هم تو این ماه در اومده( سمت چپ بالا ) سمت راستش هم در حا در اومدنه

این ماه هم با فسقل و شیرین کاری هاش در حال تموم شدنه و کم کم عطر و بوی پاییز به مشام میرسه

پاییزی که بوی مدرسه و درس و کتاب و دفتر نو میده و من چقد عاشق این بو هام

برام یاد آور روزهای خوش کودکیه روز هایی که دیگه نیستن و فقط خاطره بازی هاشون برامون مونده

همیشه تو تصوراتم روزی رو مجسم میکنم که غزلی برای اولین بار میره کلاس اول

برای اومدن اون روزها و دیدن مدرسه رفتن غزلی لحظه شماری میکنم

همسری میگه الان از این روزهات لذت ببر که اون روزها دردسرت بیشتره و بعدش میشینی از دردسرهای اون روزها ناله میکنیخندونکخندونکخندونک

و در آخر باز هم آرزوی همیشگی من برای غزلی ...

سلامتی و شادی و خوشبختی

خدایا ممنونم ازت

خیلی زیاد

پسندها (9)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (30)

مامانی هیما
24 شهریور 93 11:30
واااااااااای عزیزم قربونش بشم صورت قشنگت چی شده؟ قربونش بشم خودش مستقل شده و تنهای غذا میخوره
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام دوست خوبم ممنونم از حضورت
مامان پرنیا
24 شهریور 93 14:24
فدات بشم دختر ناناز
مامانی غزل جون
پاسخ
خدا نکنه گلم فداااااااااااااااااااااااااااات
مامان باران
24 شهریور 93 17:34
سلام. مسافرت رفتنون،استقلال غزل،دندان درآوردن،پارک رفتنتان،همه و همه بسلامتی.خوش باشید. میبوسمت غزل خانمی
مامانی غزل جون
پاسخ
مرسی عزیزم ممنونم از اینکه حوصله کردی و مطالب و خوندی ما هم مبوسیمت دوست خوبم
مامان بهناز
25 شهریور 93 0:55
خدا بد نده فسقل خانم چه بلایی سر خودت آوردی حسابی زخم وزیلی شدی چه عکسهای قشنگی مامانی گرفتی حسابی رویایی خداروشکر بهتون خوش گذشتهخاله به قربون اون شیرین کاریها و شیطونی هات بره که همتون مثل همین .انرژی واسه ماماناتون نمیزارین .دوست دارم بوس
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام بهناز جون اره خیلی روز های خوبی بود جای شما دوست های گلم خالی بود مرسی از اینکه پیشمون میای
مامانی آدرین
25 شهریور 93 9:23
سلام عزیزم ممنونم که به وب ما سرزدی عزیزم خیلی نازی مواظبش باش الان موقعی که کلی باید مواظبشون باشیم
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام عزیزم اره واقعا دیگه نمیشه یه لحظه هم ازشون غافل شد ممنونم از حضور گرمت
کیمیا
25 شهریور 93 10:43
عزیزززززم مامانی حواست کجا بوددلم ریش شد
مامانی غزل جون
پاسخ
پیش میاد دیگه
کیمیا
25 شهریور 93 10:44
ناز دخترمون همه کاراش بامزه و دوستداشتنیه
مامانی غزل جون
پاسخ
مرسی عزیزم نظر لطفتونه ممنونم از حضورت
مریم(پرنیاوبردیا)
25 شهریور 93 20:31
سلام مامانی غزل جون.... خوشحالم که بالاخره آپ کردین عزیزممممم بینی شو نگاه خیلی ناراحت شدم صورت خوشگلت و زخمی دیدم عکسا معلومه که بالاتر از ابرها هستید؟؟؟ یه وسال بپرسم ییلاق چه جوریه؟ مگه میشه شما با بچه برید ییلاق البته ببخشیدا اخه واسم خیلی تعجب بر انگیزه عزیزمممممم واقعا قیافه ش دیدنیه شما در هر صورت دوست داشتنی هستید چرا به حذفی مه تون...... عزیزممممم چه مدلی غذا میخوره از قیافه ت معلومه که داری حال میکنید که قاشق از مامانی گرفتی اره واقعا الان راحتید غزل جون بره مدرسه کارتون 6 برابر میشه یه همدردی از یک دوست فعلن با اجازه دوستممممممممممممم
مامانی غزل جون
پاسخ
سلااااااااااااام مریم گلی ممنونم از این همه دقتت ومرسی از حضور همیشگیت دوستت دارم عزیزم
مریم(پرنیاوبردیا)
25 شهریور 93 20:31
مامانی محمدصالح جون
26 شهریور 93 1:57
آخـــــه عزیزم...اتفاقا محمدصالح هم هفته پیش یکی از جدی ترین زخمهای زندگی شو برداشت،با پیشونی خورد زمین وسر وصورتش خونی شد،ولی زود خوب میشن این وروجکها.... چه جای باصفایی رفتی غزل جون...به به در راه تکمیل شدن استقلال غزل جون منتظراتفاقات شیرین دیگه همم باشیدگذاشتن قاشق غذا در دهان بابا ومامان،خالی کردن یهوویی ماشت وترشی توی بشقاب مامان وباباو... سلامت وشاد باشی غزل جونی
مامانی غزل جون
پاسخ
سلااااااااام گلم ممنون از حضورت و محبتت امان از دست شیطونی های این فسقلی ها
مامان سيد امير علي
26 شهریور 93 9:36
سلام.واي صورت غزل جوني زخمي شده؟لباس باب اسفنجيش هم خيلي خوشكل بود من دنبال يه لباس آستين بلند با طرح باب اسفنجي براي پسرم بودم مثل لباس غزلي.اگه اينترنتي خريدي يا آدرس داري ممنون ميشم بهم بگي
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم از حضورت این لباس کادوی یکی از دوست هام به غزلیه خودم نخردیمش البته قابلتونو نداره
مامان ساجده
26 شهریور 93 21:58
سلام ماااااشالااااا به دخملی ناز منو ببخشیشد که نمیتونم بیام بهتون سربزنم آخه خیلی سنگینم این روزا و نمیتونم درست بشینم اگه خدا بخاد تا یه دوهفته دیگه نی نیمون بدنیا میاد راستی عجب پست بلندو زیادی من همشو نخوندم ولی عکسا دخملی رو دیدم این بوسا واسه دخمله خشکلت
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم که پیشمون اومدی ایشالله به زودی و به راحتی فارق میشی پیشاپیش قدمش مبارک باشه ممنونم از لطفت
مامان سيد امير علي
27 شهریور 93 9:47
ممنون از لطفت .صاحبش قابله...اينو واسه اين گفتم كه امير علي خيلي باب اسفنجي دوست داره.بازم به ما سر بزن مامان غزلي
مامانی غزل جون
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم قربون پسر کوچولوی نازم برم به روی چشممممممممممم
زهرا
27 شهریور 93 15:19
چقدر دختر نازیه
مامانی غزل جون
پاسخ
لطف داری زهرا جان
مامان بردیا شیطون
27 شهریور 93 19:18
ای جووووووووووووووووووووووونم شما هم که مثل بردیا غذا میخوری خاله.... فدات بشم چه ناناز شدی عاشقتم
مامانی غزل جون
پاسخ
امان از دست این فسقلی هاا خدا نکنه عزیزم ما هم دوستتون داریم
مامان وبابا ستیلا
30 شهریور 93 10:58
با سلام. مرسی از نظرتون. عکسهای شما هم خیلی قشنگن.
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام عزیزم شما هم خوش امدی ممنونم از حضورتون
مامان محمد هانی
30 شهریور 93 13:43
الهی نباشه خاله صورت نازت زخمی بشه...خاله مواظب خودت باش
مامانی غزل جون
پاسخ
خدا نکنه خاله جووونی پیش میاد دیگه مرسی از حضورتون
مامان محمد هانی
30 شهریور 93 13:44
چه ییلاق خوبی!!!!
مامانی غزل جون
پاسخ
آره واقعا عاااااالی بود جای دوست هامون خالی
مهسا
30 شهریور 93 22:01
آخی دماغش زخمی شده بوده...
مامانی غزل جون
پاسخ
اره افتاد زمین و زخمی شد
الهه مامان سلما
31 شهریور 93 10:11
ای جونم خاله ماشالا چقدر تو ماهی! عاشقتم با این موهای فرفری مث سلما... خوش کذشت ییلاق؟ چه مناظری خوش بحالتون ، جای ماهم نفس بکشید... غزل خانوم!!! آخه این چه وضع غذاخوردن دخمل...دونه های برنج ، دقیقا روی موهات چیکار میکنن....نوش جونت عزیزدلم
مامانی غزل جون
پاسخ
ممنونم خاله جونی واقعا جاش عالی بود جاتون خالی از دست شیطونی های این فسقل دیگه کم مونده شاخ در بیارم
مامان یاسنا
31 شهریور 93 13:09
آرزویم این است که بهاری بشود روز و شبت که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف و من از دور ببینم که پر از لبخند است : چشم و دنیا و دلت !
مامانی غزل جون
پاسخ
ممنونم دوست خوبم متنت عاالی بود
مامان سمیه
2 مهر 93 15:27
سلام دوست گلم .. بلا دور باشه .. بادیدن صورت ضخمی غزل جون خیلی ناراحت شدم ایشالا زودی خوب بشه و همیشه سلامت باشه و دیگه صورتشو اینجوری نبینیم .. عکسایه ییلاقتون فوق العاده بود میخواسم اگه امکان داره بیشتر درمورد جا و مکانی که رفتین توضیح بدین.. راستش من عاشق اینجور جاهام .. خوش باشین الهی
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام گلم ممنونم از حضورت اره دیگه این زخمی شدن ها دیگه طبیعیه پیش میاد دیگه راستش جایی که رفتیم ییلاق یکی از دوستان بود و من خیلی اون منطقه رو نمیشناختم فقط میدونم یکی از ییلاقات شهر آمل بود شاد باشی دوست گلم
سمیه
2 مهر 93 15:57
وای عزیز دلم ماشالا خانوم شده . کاش منم وقت داشتم کارای دخملی رو می نوشتم
مامانی غزل جون
پاسخ
مرسی دوست خوبم این روزه و لحظه ها خیلی زود میگذرن و فقط خاطره بازی هاشون برامون میمونن چه خوبه که این خاطرات جایی ثبت بشن تا هیچ وقت از یادمون نرن سعی کن بتونی خاطرات نی نی نازمون و براش به یادگار نگه داری شاد باشی دوست گلم
سمیه
2 مهر 93 15:58
آخی نازی نی نی بووووووه شده
ali
3 مهر 93 14:30
واقعا چه ایده خوبیه که برا عشق زندگیتون حرفها و اتفاقات دوران زندگیشو مینویسین. موفق باشید. http://alieslami30.blogfa.com/1391/12 http://alieslami30.blogfa.com/1392/02 http://alieslami30.blogfa.com/1392/06 وبلاگ باهال داری. سر بزن. لینک کن. مرسی
مامان فاطمه
6 مهر 93 17:06
سلام مامانی گل غزل جووونیخوبین؟خوش میگذره؟ همیشه به گردش خانومی... قربون غذاخوردنت برم من غزلکآخه این دیگه چه وضعشه؟
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم .شما خوبین؟؟؟؟؟ جای شما خالی ممنونم از حضورت عزیزم
مهران
11 مهر 93 3:36
سلام . امشب داشتم توی نت گشت میزدم که سر از وبلاک شما در آوردم . وقتی پستاتونا خوندم نمیدونم چرا دلم واسه خودم سوخت . دلم خواست الان منم یه کوچولو داشتم که الان بجای نت میرفتم بالای تختشو و آروم خوابیدنشو نگاه میکردم و آروم میشدم . کاش یه کوچولو داشتم که روزا بخاطر اون کار میکردم . یه کوچولو که هر بار از سر کار برمیگشتم با بغل کردنش تموم خستگیم از تنم میرفت بیرون. البته من یه زن نیستم ک فکر کنید دلم میخواد مامان باشما. هییی. بگزریم امیدوارم کوچولوتون هر روز خوشکلتر و بزرگترو خندونتر بشه و یه روزی نوه هاتونا ببینید و کیف کنید . روزگارتون خوش .
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام آقا مهران خوش اومدی به وب دخترمون غزل جون ممنونم از اینکه قابل دونستی و مطالب وب غزلی رو خوندی و ممنونم از نظری که برامون گذاشتی خیلی بهمون لطف کردی ایشالله شما هم زودی به آرزوتون میرسی و یه روزی میرسه که شما هم مثل ما از دست شیطنت های کوچولوت کلافه میشه همیشه از خدا بخواه هرچی خیر و صلاحتونه براتون مقرر کنه منم براتون آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم همیشه شاد باشید
مریم
24 مهر 93 15:28
امیدوارم بلا دور باشه از همه بچه ها
مامانی غزل جون
پاسخ
انشالله ممنونم از حضورتون
مامان بردیا شیطون
27 مهر 93 16:14
ماشالا به این دخمل باهوش.... اشکال نداره زود خوب میشه.... چه جای قشنگی ایشالا همیشه خوش باشین
مامانی غزل جون
پاسخ
ممنونم دوست گلم
خاله عسل
28 آبان 93 2:46
ســــــلام. انشاالله آخرین زمین خوردنش باشه و همیشه سلامت باشه... راستی میشه آدرس اون ییلاق رو بهم بدی؟ تو کدوم شهر هست و کدوم طرفشه؟
مامانی غزل جون
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم از حضورت اونجا یکی از ییلاقات شهر آمل بود به اسم فیلبند آدرس دقیق ندارم آخه مال یکی از آشناها بود تو اینترنت فیلبند رو سرچ کنی اطلاعات کامل بهت میده شاد باشی