شروعی دوباره
به نام خدای خوبم
سلاام سلاام ما اومدیم با تاخیر بی سابقه در وبلاگ نویسی برای فسقلم
از بهمن ماه تا امروز به وبلاگ سر نزده بودم
عذاب وجدان گرفتم
از امروز دیگه تاخیری در کار نیست به امید خدا دیگه مرتب از خاطرات فسقلم مینویسم
امروز تو این پست فعلا به روایت تصویر خاطراتشو میگم انشالله از روزهای بعد براش مفصل مینویسم
بریم سراغ عکس ها
این عکس مربوط به خونه باغ یکی از آشناهاست که اواخر اسفند ماه اونجا رفتیم
این عکس های خوشکل برای شبی که با دوستهای خوبمون رفتیم بیرون و سفره سرای سنتی
خیلی خوش گذشته بود
قرتی خانم ما آماده شده بریم دَدَر...
این عکس برای آخرین ساعات سال 94 هست که مشغول چیدن سفره هفت سین بودم و بازم این قرتی خانم همش ژست میگرفت و میگفت مامانی ازم عکس بگیر
اینجا ایام عیده لباس پوشیده آماده رفتن به عید دیدنی
دیده هرکی میاد خونمون میره کنار هفت سین عکس میندازه فسقلمون فکر کرده چه خبره اینجا
دَم به ساعت میرفت مینشست کنار سفره که عکس بندازین ازم
بازم روزهای بهاری از راه رسیدن و دست به دوربین ما هم زیاد شده
تند تند میریم تو فضای سبز و عکس میگیریم
این قرتی خانم هم ژست گرفتن بلد شده
عاشق این عکس و ژست هاش شدم قربون خنده ها و دندون خرگوشی و چشم هاش برم من
ولی بابای از این عکس ها خوشش نیومده
دیده دارم وبلاگ آپ میکنم سفارش کرده از این عکسها نزارم
ولی من یواشکی گذاشتمشون
و اممما اینم از جدید ترین عکس که دیشب خونه مادر جون از فسقلمون انداختم در حال نماز خوندن
قربونت برم دختر گلم
من و بابایی تا همیشه دوستت داریم
خدایا شکرت