من اومدم............
سلااااااااااام بالاخره من اومدم روز 4 تیر ماه 1392 ساعت: 8/30 صبح روز:3شنبه قد:48 سانت وزن:3/5 کیلو کلینیک جراحی سینا خانم دکتر:مهسا اسماعیل پور یه کوچولو عجله داشتم و یک هفته زودتر از موعد به دنیا اومدم حالا مامانی ام باید فرصت کنه عکس هامو برا دوستام تو وبم بزاره... البته اگه من بزارم!!!!!! پس تا اون روز... قربون شما غزل جووووون ...
اولین عکس...
این هم اولین عکس غزل جوون که دایجون عدنان تو بیمارستان ازش انداخته ...
فیگورهای غزل جووون
دعایت میکنم نازنین مادر
دعایت میکنم نازنین مادر دعایت می کنم روزی بفهمی ، گرچه دوری از خدا اما خدایت با تو نزدیک است دعایت می کنم ، روزی دلت بی کینه باشد ، بی حسد با عشق بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست شبانگاهی ، تو هم با عشق با نجوا بخوانی خالق خود را اذان صبحگاهی ، سینه ات را پر کند از نور ببوسی سجده گاه خالق خود را دعایت می کنم ، روزی خودت را گم کنی پیدا شوی در او دو دست خالیت را پر کنی از حاجت و با او بگویی : بی تو این معنای بودن ، سخت بی معناست دعایت می کنم وقتی ...
در انتظار کودکم
در انتظار کودکم عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا می نهد ان زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر می نهد ان زمان طفل قشنگم بی خیال در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاسها در مشام جان من پیچیده است ان زمان دیگر وجودم مو به مو بسته با هستی طفلم میشود ان زمان در هر رگ من جای خون مهر او در تارو پودم میشود می فشارم پیکرش را در برم گویمش چشمان خود را باز کن در کنارم زندگی اغاز کن می گشاید نور چشمم دیدگان بوسه ها از مهر بر رویش میزنم گویمش اهسته ای طفل عزیز می پرستم من ترا مادر منم می پرستم من ترا مادر منم می پرستم من ...
پسر عموی غزل جوون....
غزل جوون و پسر عموش ماهان جوون... ...
اولین مهمونی..
عکسی که بنفشه جون تو مهمونی گرفته... ...
چشمهای ناز...
غزل جون از حمام برگشته...
غزل جون از حمام برگشته تر و تمیز... سی امین روز... ...