ما اومدیم با کلی تاخیر ولی دست پرررر...
به نام خدا
سلام به دوستهای گلم و ممنونم از محبتتون که مارو حسابی شرمنده خودتون کردین
و سلام به دخترکم غزل جونی ...
امروز بعد دو ماه اومدم وبلاگ دخترم و آپ کنم
از بعد تولدش نتونستم بیام نت و از خاطرات دخترکم براش بنویسم
امروز غزلی ام 2 سال و1 ماه و 28 روزشه...
این روزها غزلکمون خیلی شیرین و خوردنی شده
شیطووووووون و پر انرژِی و شیرین زبون...
خاطرات تیر ماه و مرداد ماه رو به روایت تصویر میزارم
برای دخملم و دوست های گلمون...
این سه چرخه کادوی تولد دخترمون از طرف عزیزو آقاجونه...
فسقل ما خیلی این کادوشو دوست داره...
روزها بعد از خنک شدن هوا مادر و دختری با این سه چرخه میرفتیم دوردور میکردیم
این جا هم زمین پدر جون و جای بازی و البته آتلیه تخصصی غزلی...
.
از تفریحات دیگه ما پارک رفت هامون بوده..
پارک شده پاتق ما ...
تاب و سرسره و کلی کیف و حال واسه غزلی...
اینجا هم خونه خانم بزرگ با سارافونی که مامانی برا دخملش دوخته ...
و امممممما ....
اولین کوتاهی دخترم و قیافه عبوس فسقل خانم...
خانم خانمای ما بعد از کوتاهی...
فدا ژست گرفتنت بشه مامان...
باز هم تاب تاب عباسی...
اینجا هم خانه کودک...
مینی پارک سرپوشیده که غزلی کلی اینجا بهش خوش گذشته بود...
و خونه خانم بزرگ و قرتی خانم ما...
حالا عکس های جنگل رفتنمون با دوست های بابایی...
خیلی روز خوبی بود و کلی بهمون خوش گذشته بود...
ایشون هم ضحا خانم دوست ِ خوبِ غزلی...
این روزها غزلی داره مرحله دیگه ای از بزرگ شندنش رو میگذرونه
مرحله سخت ترک کردن پوشک...
بیشتر وقتمون رو در حال رفت و آمد به دستشویی هستیم...
این هم یک عکس منشوری...
امیدوارم این مرحله رو هم به خوبی تموم کنه و دیگه دخترم راحت شه از دست پوشک...
چند روز دیگه عکس های آتلیه ما هم آمده میشه و
برای فسقلم و دوست های گلم اینجا میزارم
ممنونم از همه دوست های گلم که تنهامون نذاشتن
و من شرمنده همشون هستم نتونستم بهشون سر بزنم
دوستتون دارم
و در پایان مثل همیشه شکر خدا میکنم
و ازش به خاطر همه چی و همه چی ممنونم
خدایا شکرت....