غزل جوووونیغزل جوووونی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

(◕‿◕) غزل جون دردونه مامانی و بابایی (◕‿◕)

بازی و صد آفرین...

سلام به همه دوست های وبلاگی خوبم امروز میخوام از بسته آموزشی صد آفرین (که خیلی طرفدار پیدا کرده بود )* و بازی با غزلک بگم این بسته آموزشی شامل فلش کارت هایی که تو چند طبقه دسته بندی شده حیوانات و اشیا و اندام ها و مشاغل و حشرات و ... برای غزلی که هنوز نمیتونه کلمات رو ادا کنه من فقط از اندام ها و اشیا استفاده میکنم فعلا چون با نشون دادن اندام ها ی بدن بهتر یاد میگیره و اشیا دورو برش رو هم میتونه بهتر بشناسه... این هم از غزلی در حال خوندن فلش کارت ها و اما بازی این روزها تو یه سایت خیلی خوب (www.beytoote.com ) یه مطلب خیلی خوب دیدم با عنوان ...
29 تير 1393
1362 11 36 ادامه مطلب

شروعِ فصلی تازه...

شروعِ فصلی تازه... امروز غزلی ما یک سال و 14 روزشه... این روز ها خونه ما با شیطنت های این فسقل خانم حسابی گرم و شیرینه... دخترم دیگه خانمی شده واسه خودش... کارهایی میکنه دیدنی... هرچی بهش یاد بدیم زود میگیره و برامون انجامش میده نمونه هاش... یاد گرفته برامون بوس بفرسته نه بوس واقعی دستاشو میبره به دهنش و با زبونش میزنه به کف دستش و برامون میفرسته یاد گرفته از مبل بره بالا اونم با چه مَشِقّتی...و کلید برق رو خاموش و روشن کنه و با زدن هر کلید روشو بر میگردونه تا ببینه نتیجه کارش چی بوده نازی کردن و یاد گرفته و فقط و فقط هم باباییشو ناز میکنه به هرچی اشاره کنیم و بگیم این چیه ؟...
16 تير 1393
1164 18 20 ادامه مطلب

یک سالِ شیرین و خوووب با غزل...

امروز چهارم تیر ماه سال 93 امروز یک سال از اومدن فرشته کوچولوی ما غزل خانم میگذره  دقیقا پارسال در چنین روز و همین ساعت (6:40 صبح) ما راهی بیمارستان شدیم تا این فسقل شیطون و که واسه اومدن عجله داشت و به دنیای پرهیاهوی خودمون بیاریم تو سالی که گذشت خیلی ماجرا ها داشتیم خوشی ها و ناخوشی زیاد داشتیم خداروشکر وقتی مرور خاطرات میکنم بیشتر خوشی ها و خاطرات خوبش یادم مونده ... بهترین و مهمترین چیزی که همیشه شاکر خدا هستم داشتن همسرِ مهربون و بچه سالم و سرحالِ همسرم که تو این یه سالی که از به دنیا اومدن غزل میگذره همیشه با خوبی هاش و مهربونی هاش و حمایت هاش دلگرمم کرده  همیشه حضور گرمش و ک...
4 تير 1393
1359 24 50 ادامه مطلب

یه روز خوب خونه خانم بزرگ...

جمه 24 / خرداد ماه با برو بچ جمع شدیم خونه خانم بزرگ خیلی خوش گذشت گفتیم و خندیدیم و رقصیدیم و خاطره بازی کردیم ... آش هم پختیم وای آش خوردن دسته جمعی روی ایون بزرگ و باصفای خونه خانم بزرگ چه کیفی داد... جای همتون خالی... تازه اونجا یه آتلیه تو گوشه حیاط  هم راه انداختیم و از بچه ها عکس میگرفتیم این هم از عکس های آتلیه خودمون!!!!   ...
28 خرداد 1393
1185 13 19 ادامه مطلب

شیرین کاری های فسقلی در ماه یازدهم...

سلااااامی به گرمی این روزهای خرداد ماه که حسابی مارو کلافه کرده امروز که این مطلبو برای دخترم به یادگار مینویسم 7 خرداد ماهه و فسقل من 11 ماه و 3 روزشه... الان ساعت 8 غروبه و این وروجک بعد از کلی شیطنت بالاخره خسته شد و خوابش برد و من موندم و لیست طــــــــــــــــــــولاااااااااانــــــــــــــی از کارهای عقب مونده ولی به فکرم رسید بیام و برای این شیطون از کارهای این روزهاش بنویسم... از شیطنت هاش بگم که همچنان در حال کندوکاو  تو وسایل خونه هست جدیدا هم سر کشوی لباس ها میره و کشو رو میکشه بیرون همه جای خونه ردِ دستهای کوچیکش پیدا میشه رو شیشه تلویزیون و میزش.. روشیشه ویترین.. رو ماشین ل...
7 خرداد 1393
1052 18 31 ادامه مطلب

گردش یک روز شیرین...

گردش یک روز شیرین... دیروز 23 اردیبهشت روز پدر بود و به همین مناسبت همسری مهربون مارو برد گردش تو طبیعت... این هم چند تا عکس یادگاری از یه روز خیلی خوب و شیرین... از همسری عزیزم بابت همه خوبی هاش و مهربونی هاش تشکر میکنم و عاشقانه دوستش دارم ...
24 ارديبهشت 1393
1667 16 34 ادامه مطلب

جونه زدن 2 تا مروارید خوشکل...وشیطنت های فسقل خانم...

سلام به همه دوست های وب لاگی ام ممنونم که جویای حال غزلکم بودید. خدا روشکر حالش خیلی بهتر شده و دو تا از دندون های مرواریدیش جونه زده و قابل رویت شده  این هم عکس های اولین دندون فسقل خانم....           و اما از اندر احوالات این شیطون بلا بگم که خیلی خیلی شیطون تر تر شده خیلی از رفتار هاش کاملا اختیاری و آگاهانه شده ... مثلا اگه از کاری منعش کنیم و جلوشو بگیریم  یه جیغی میکشه دیدنی دستهاشو محکم مشت میکنه و لثه های بی دندونشو بهم فشار میده و حرص میخوره... اگه من یا باباشو تو لباس بیرونی ببینه بیقرار میشه که بغلش کنیم و ببریمش بیرون... ...
13 ارديبهشت 1393